همگان به جست و جوی خانه می گردند من کوچه ی خلوتی را می
خواهم بی انتها برای رفتن بی واژه برای سرودن و آسمانی برای پرواز
کردن عاشقانه اوج گرفتن رها شدن
تو مرد غمهای عمیقی شعرهای غمگین کلمات جانگداز با چشمانت
می توان عزاداری کرد باگیسوانت ، لباس سیاهی برای همیشه پوشید با دستانت ،
جام زهر نوشیدتو مرد تاریخ منییک تاریخ تلخ یک تاریخ سیاه
سر بر سینهام بگذار با تپشهای قلبم آرزوهایت را شماره کن رشتههای سپید مویم ردِ رنجهایی است که زندگیام را سیاه کرد با این همه در سرزمینی که مرگ پایان رنج هاست هرگز هیچکس تابوت عشق را