-
جوان اعدامی نیم میلیارد تومان داد تا قبل از عید آزاد شود
شنبه 28 اسفند 1395 14:51
مرد جوان که پس ازمشاجره و درگیری شدید، دوستش را با چاقو به قتل رسانده بود، پس از پرداخت دیه نیم میلیاردی به خانواده مقتول، از اعدام گریخت و بزودی آزاد میشود. اردیبهشت سال 91 مأموران کلانتری شهریار با اطلاع ازجدال خونین خیابانی راهی محل حادثه Incident شدند. با رسیدن مأموران به محل مشخص شد در این درگیری پسرجوانی مجروح...
-
یک زن...
جمعه 20 اسفند 1395 22:41
یک زن اگر بخواهد حتی می تواند با صدایش تو را در آغوش بگیرد
-
مجنون حرف هات می شوم
جمعه 20 اسفند 1395 22:40
تو لیلی نیستی من اما مجنون حرف هات می شوم دیوانه ی دست هات مبهوت خنده هات گل قشنگم شیرین نیستی ولی من صخره های شب را آنقدر می تراشم تا خورشیدم طلوع کند و تو در آغوشم بخندی
-
اشتباه....
جمعه 20 اسفند 1395 22:38
اشتباه اول من این بود که به تو اعتماد کردم اشتباه دوم من این بود که عاشقت شدم اشتباه سوم من این بود که فکر می کردم با تو خوشبخت می شم اشتباه بعدی من این بود که تو رو صد بار بخشیدم اشتباه هزارم من این بود که هیچ وقت خودم رو از پنجره پرت نکردم بیرون هنوز هم دارم اشتباه می کنم که با تو حرف می زنم
-
لابه لای موهای مشکی
جمعه 20 اسفند 1395 22:38
عشق را بی خیال دوست دارم لابه لای موهای مشکی ات بمیرم...
-
کوچه ی خلوتی را می خواهم
جمعه 20 اسفند 1395 22:37
همگان به جست و جوی خانه می گردند من کوچه ی خلوتی را می خواهم بی انتها برای رفتن بی واژه برای سرودن و آسمانی برای پرواز کردن عاشقانه اوج گرفتن رها شدن
-
دقایقی......
جمعه 20 اسفند 1395 22:36
دقایقی در زندگی هست که دلت برای کسی آنقدر تنگ می شود که می خواهی او را از رویاهایت بیرون بکشی و در دنیای واقعی بغلش کنی و تو آغوشش اشک بریزی
-
بوسههایی از دلتنگی
جمعه 20 اسفند 1395 21:06
گاهی خوابت را میبینم بیصدا بیتصویر مثلِ ماهی در آبهای تاریک که لب میزند و معلوم نیست حبابها کلمهاند یا بوسههایی از دلتنگی
-
تو مرد تاریخ منی
جمعه 20 اسفند 1395 21:03
تو مرد غمهای عمیقی شعرهای غمگین کلمات جانگداز با چشمانت می توان عزاداری کرد باگیسوانت ، لباس سیاهی برای همیشه پوشید با دستانت ، جام زهر نوشید تو مرد تاریخ منی یک تاریخ تلخ یک تاریخ سیاه
-
با تپشهای قلبم آرزوهایت را شماره کن
جمعه 20 اسفند 1395 21:00
سر بر سینهام بگذار با تپشهای قلبم آرزوهایت را شماره کن رشتههای سپید مویم ردِ رنجهایی است که زندگیام را سیاه کرد با این همه در سرزمینی که مرگ پایان رنج هاست هرگز هیچکس تابوت عشق را بر شانههای من نخواهد دید.
-
فریاد....
جمعه 20 اسفند 1395 20:59
به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی چون زمانی که از دستش بدی مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی اون دیگر صدایت را نخواهد شنید!!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 اسفند 1395 20:58
بیا برویم توی خیابانهای خالی از عشق قدم بزنیم با هم که باشیم بوسه و باران حتما خودشان را می رسانند ...
-
زخم بالت را که میبستم عاشقت شدم
جمعه 20 اسفند 1395 20:56
ای پرنده زیبا زخم بالت را که میبستم عاشقت شدم نباید اینقدر بیرحمانه دور میشدی بی پر و بالم من آسمان به آسمان چگونه دنبالت بگردم ؟ ای پرنده زیبا اسیر زیباییات شدهام مرا به قفس عشقت انداخته ای
-
هی لعنتی با تو ام....
جمعه 20 اسفند 1395 20:55
فرق جمله ای که منتظرشنیدنش بودم باجمله ای که گفتی،فقط یک نقطه بود … هی لعنتی … کاش اون نقطه رو بالامیگذاشتی نه پایین … کاش میگفتی نرو … ولی افسوس که گفتی برو .
-
تعداد صورت مسأله را تغییر نمی دهد
جمعه 20 اسفند 1395 20:54
تعداد صورت مسأله را تغییر نمی دهد حدس بزن چند بار گفته ایم و شنیده نشده ایم چند بار شنیده ایم و باورمان نشده است چند بار ؟ پدرم می گفت : پدر بزرگ ات ، دوستت دارم را یک بار هم به زبان نیاورد مادر بزرگ ات اما یک قرن با او عاشقی کرد
-
،جایی نزدیک خدا
یکشنبه 31 اردیبهشت 1385 22:48
حسهای پوسیده من نرم نرم ،کنده می شوند و تو در انتها ترین نقطه زمین ،جایی نزدیک خدا در شبی تکراری تکرار همه حسهای گرم روزگار درمن مرده را سلاخی میکنی و تو دفن کننده همه حسهای تازه من بی هیچ شرمی، بی هیچ تاسفی به گور عمیق من فاتحانه نگاه می کنی تاوان تلخی ت و نگاه سرگردان من و کلام هرز پیچیده در تعفن من شد من سهمی از...
-
درخت
یکشنبه 31 اردیبهشت 1385 22:48
اول باید درخت بشی بعد پرنده ها روت لونه بسازن! دوم سایه بشی واسه رهگذرا، وقتی هم ریشه هات رو زدن بشی نیمکت!
-
باید رفت
یکشنبه 31 اردیبهشت 1385 22:47
باید رفت باید همین روز ها رفت باید رفت و خاطرات ان روز ها را با خود برد باید رفت باید رفت.......................
-
ای ستاره ها!
یکشنبه 31 اردیبهشت 1385 22:46
ای ستاره ها! غرور را رها کنید در زمین یک آسمان پرنده دیده ام ولی... پر شکستنی ست! هر پرنده ای که بال می زند رها شود ز بند خاک در هجوم بی امان سنگ، باز هم بر زمین نشستنی ست! چشمهای آسمان ، ستاره ها ! ما نه اینکه در کویر مانده ایم ،نه! کلبه ای به وسعت جهان که ساکنش شدیم جنگلی ست خرم و در آن همیشه آب هست جان ولی پرنده...
-
شب فرا رسید.
شنبه 30 اردیبهشت 1385 22:46
با اشتیاقی تمام نشدنی به آن پایین نگاه می کرد. به یاد نداشت که چند میلیون سال است که-هر روز- عاشقانه این کار را انجام می دهد... گرم می شود و... می سوزد.دلش میخواست بیشتر بماند. از دیدن جریان زیبای زندگی سیر نمی شد. ولی زمان چشم پوشی بود ...تا فردا . -نا گزیر- با دلتنگی غروب کرد و .. شب فرا رسید.
-
اتفاقی
جمعه 29 اردیبهشت 1385 22:45
ای ستاره ما سلاممان بهانه است عشقمان دورغ جاودانه است در زمین زبان حق بریده اند حق زبان تازیانه است وانکه با تو صادقانه درد دل کند های های گریه شبانه است ای ستاره باورت نمی شود در میان باغ بی ترانه زمین ساقه های سبز آشتی شکسته است لاله های سرخ دوستی فسرده است غنچه های نورس امید لب به خنده وانکرده مرده است پرچم بلند...
-
آسمانت را عوض کن
پنجشنبه 28 اردیبهشت 1385 22:45
در نبود بال و پرهایی که رسم پروازند سقوط تکراری است آی پرندهء مهربان برای حرمت پرواز حتی اگر می توانی آسمانت را عوض کن
-
امرو
چهارشنبه 20 اردیبهشت 1385 22:44
امروز یه اتفاق تازه افتاد.امروز یه کاری کردم . به نظر خودم کار خوب و عاقلانه ای کردم.ولی به نظر بعضی ها دل یه نفرو شکستم. نمی دونم.... ولی وقتی به وجدانم بر میگردم می بینم یه جورایی ................... ولی خوب منم حق دارم.توی بعضی موارد باید احساسو کنار گذاشت وعقل رو به کار گرفت. امیدوارم همه چی حل بشه. شما چی فکر...
-
تا کی؟
شنبه 16 اردیبهشت 1385 22:43
تا کی می خوای بشینی به پاش بسوزی تا کی می خوای چشم به در بدوزی در پی پیدا کردن کسی برو
-
تنهایی
چهارشنبه 13 اردیبهشت 1385 22:47
دیر گاهی است در این تنهایی رنگ خاموشی در طرح لب است بانگی از دور مرا می خواند لیک پاهایم در قیر شب است نفس ادم ها سر بسر افسرده است روزگاری است در این گوشه پژمرده هوا .هر نشاطی مرده است دیرگاهی است که چون من همه را رنگ خاموشی در طرح لب است :جنبشی نیست در این خاموشی . دست ها پاها در قیر شب است
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 اردیبهشت 1385 22:42
نمی دانم که بعد از سالهای سخت و دشوار که بعد از روز های گرم و شیرین زمان مردنم آیا در آغوش تو جانم را خدا گیرد و یا این آرزو در نطفه می میرد که می میرد ..... ............................................................................................
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 اردیبهشت 1385 22:43
در زندگی درنگ کن و بیندیش قبل از هر عکس العملی فکر کن صبور باش ببخش و فراموش کن بگذار و بگذر از یک نفر گرفته تا هزاران نفر همه را دوست بدار . اگر مدام در مورد مردم قضاوت کنی دیگر برایت وقتی باقی نمی ماند تا آنها را دوست بداری
-
اتفاقی
دوشنبه 4 اردیبهشت 1385 22:44
ما اتفاقی به دنیا می یاییم .... اتفاقی عاشق میشیم ، اتفاقی همدیگرو له می کنیم اتفاقی مثل یه ته مونده سیگار همدیگرو لقد مال می کنیم ، اتفاقی همدیگرو می شکونیم ، اتفاقی به همدیگه تهمت می زنیم ، اتفاقی همدیگرو می بینیم، اتفاقی همدیگرو نمی بینیم ، اتفاقی دروغ می گیم ، اتفاقی راست می گیم ، اتفاقی مریض می شیم ، اتفاقی سر...
-
ای مهربان
سهشنبه 15 فروردین 1385 22:40
اگر به خانه ی من آمدی ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگر
-
خدایا
سهشنبه 15 فروردین 1385 22:39
خدایا آسان بودن دشوار است آسانم کن خداوندا کلام تو بودن دشوار است بارانم کن خدایا خداوندا آن نیستم که باید آنم کن