اتفاقی


ای ستاره ما سلاممان بهانه است

عشقمان دورغ جاودانه است

در زمین زبان حق بریده اند

حق زبان تازیانه است

وانکه با تو صادقانه درد دل کند

های های گریه شبانه است

ای ستاره باورت نمی شود

در میان باغ بی ترانه زمین

ساقه های سبز آشتی شکسته است

لاله های سرخ دوستی فسرده است

غنچه های نورس امید

لب به خنده وانکرده مرده است

پرچم بلند سرو راستی

سر به خاک غم سپرده است!

ای ستاره ای ستاره غریب !

ما اگر زخاطر خدا نرفته ایم

پس چرا به داد ما نمی رسد؟

ما صدای گریه مان به آسمان رسید

از خدا چرا صدا نمی رسد؟

بگذریم از این ترانه های درد

بگذریم از این فسانه های تلخ

ای که دست من به دامنت نمی رسد

اشک من به دامن تو می چکد

با نسیم دلکش سحر

چشم خسته تو بسته می شود

بی تو در حصار این شب سیاه

عقده های گریه شبانه ام

در گلو شکسته می شود ...

 

آسمانت را عوض کن

 
در نبود بال و پرهایی که رسم پروازند سقوط تکراری است
 
آی پرندهء مهربان
 
برای حرمت پرواز
 
حتی اگر می توانی
 
آسمانت را عوض کن

امرو


امروز یه اتفاق تازه افتاد.امروز یه کاری کردم .

به نظر خودم کار خوب و عاقلانه ای کردم.ولی به نظر بعضی ها دل یه نفرو شکستم.

نمی دونم.... ولی وقتی به وجدانم بر میگردم می بینم یه جورایی ...................

ولی خوب منم حق دارم.توی بعضی موارد باید احساسو کنار گذاشت وعقل رو به کار گرفت.

امیدوارم همه چی حل بشه. شما چی فکر میکنین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


تا کی؟

تا کی می خوای بشینی به پاش بسوزی

تا کی می خوای چشم به در بدوزی

در پی پیدا کردن کسی برو

تنهایی

دیر گاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا می خواند
لیک پاهایم در قیر شب است
نفس ادم ها
سر بسر افسرده است
روزگاری است در این گوشه پژمرده هوا
.هر نشاطی مرده است
دیرگاهی است که چون من همه را
رنگ خاموشی در طرح لب است
:جنبشی نیست در این خاموشی
.دست ها پاها در قیر شب است